روزنه نور امید 🙂

اخه چه کاری بود که من کردم؟؟

واقعا چراااا شروع به خوندن این رمان کردم .

بچه نونت نبود،

آبت نبود،

داستان عاشقانه خوندنت چی بود؟؟؟

واقعا درسته که میگن هر کاری رو باید به زمان خودش انجام داد.

نوجوون که بودم همش از این کتاب های عاشقانه میخوندم.

تمام کتاب‌های مودب پور رو دارم .

تا صبح بیدار می موندم تا ببینم سرنوشت این دختر و پسر داستان چی میشه.

و چه اشک هایی که نمی ریختم .

به قولی آلوچه آلوچه اشک می ریختم.

ولی الان از خوندش پشیمونم، واقعا مغزمممم درد گرفته.

اون سن ها که می خونی برات جذابه ، و غرق در رویای خودت و مرد سوار بر اسب خیالت میشی.

اما حالا یا همزاد پنداری میکنی ، و یا یه کوه حسرت، یه کوه خاطرات و یکسری زخم ها و دردها که همیشه تلاش کردی اونها رو بپوشونی ، سر باز میکنن و آرامش روانت رو خدشه دار می کنن .

کاش این ۱۰۰ صفحه پایانی هم هر چه زودتر بخونم و تمامش کنم و دیگر سراغ کتاب های عاشقانه نمی روم که نمی روم ...

اگه رفتم بیاید بزنید با همان کتاب بر سر من 😄😄😄

.

پ.ن :

نمیدونم این تجربه رو دارین یا نه .

اما من همیشه در برابر یکی ، دو نفر توی زندگیم موقع حرف زدن باهاشون لحنم رو بچگانه میکردم و حرف میزدم.

سالهاست که این کارو انجام نمیدم. نه اینکه نخواستنش دست من باشه، چون خواستنش هم دست من نیست .

چند روز پیش اتفاقی یهو لحن صدام عوض شد و بچگانه حرف زدم.

خودم هم شوکه شدم .‌یه جورایی یادم رفته بود .

الان که کتاب کودک درون رو میخونم متوجه شدم که کودک درون ما هروقت احساس امنیت و آرامش کنار کسی داشته باشه خودش رو بروز ميده .

و دختر عمه من تنها کسی بود که تونسته بود حس امنیت بهش بده.

و واقعا هم درسته . اون امن ترین و راز دار ترین آدم زندگی منه .

همیشه در برابر اون خود خود خود واقعیم هستم .

خوشحالم که بعد از سالها، صدای کودک درونم رو شنیدم.

این نشانه خوبی، یعنی داره باهام آشتی میکنه . 🙂

نوشته شده در یکشنبه دوم آذر ۱۴۰۴ساعت 10:43 توسط Z


آخرين مطالب
» برای تو ، دوست جونی 🙂
» درهم نوشت 😄😄
» عذرخواهی
» ادعای عاشقی !!
» تضاد شادی و غم
» دلی نوشت ۴
» دل نوشت ۳
» خود کرده را تدبیر نیست ..
» رویا بافی ...
» حال خوب ...‌

 Design By : Pichak