روزنه نور امید 🙂

الان داشتم می نوشتم توی دفترم و یه جایی یهو به خودم استپ شدم.

من اینو نوشتم :

خدایا سپاسگزارم بابت فلان اتفاقی که برای x رخ داد. و دلایلم رو نوشتم . و در آخرش گفتم خدایا ممنونم که یه بار دیگه بهم ثابت کردی با صبر و حوصله و با آرامش و اعتماد به زمان بندی تو، بهترین اتفاقات ، در بهترین زمان ممکن برای تک تک بنده هات رخ میده.

یهو به خودم اومدم و از خودم پرسیدم چرا این موضوع رو به خودت و اتفاقات زندگی خودت بسط نمیدی؟؟؟

راستش شوکه شدم. انگار سیلی خوردم.

و بقیه ژورنال نویسیم رو این طوری ادامه دادم :

خدایا شکرت که بعد از اون اتفاق و رفتنش من تلاش کردم آدم بهتری باشم. و و و ....

بعد از اون ماجرا ، ته ته تهههه قلبممممم هنوز یه روزنه نور امید روشن بود و هنوز هم هست .

کاملا قطع امید نکردم. کامل نبریدم.

بلکه شروع کردم به خودسازی .

حرفه تر و منظم تر ورزش کردم .

سالم تر غذا خوردم.

هر روز و هر شب شکر گذاری میکنم .

کتاب بیشتر میخونم . و البته عمیق تر و کتاب های مفید تر .

برای کودک درونم وقت میذارم و به صداش گوش میدم.

برای بهتر شدن شخصیتم ، افکارم ، رفتارم وقت میذارم .

برای بالا بردن اعتماد به نفسم تلاش می‌کنم و با کمک کتاب و تکنیک هاش خودم رو رشد میدم .

از همه مهمتر یاد گرفتم خودم رو دوست داشته باشم، و هر بار که در آینه به خودم نگاه میکنم ، زیبایی های ظاهری خودم رو ببینم و به خودم یادآور بشم که چه اجزای صورت زیبایی دارم .

یاد گرفتم خودم رو در آغوش بکشم و به خودم عشق بورزم.

یاد گرفتم با اندامم ، افکارم و قلبم آشتی کنم .

و همه این ها از دل رنج و درد و سوگ رفتن تو شکل گرفت .

و همه اینها رو مدیون تو و احساسم به تو هستم .

تنها محرکم برای شروع این راه فقط عشقی بود که از تو در قلبم داشتم.

هنوز اون احساس پا بر جاست ،

اماااا الان خودم هم کنار تو در قلبم نشستم .

و خودم رو دوست دارم .

و در کلامم و افکارم و رفتارم خیلی متوجه این تغییرات به ظاهر کوچک و ساده میشم .

مسیر رشد همیشگی و دائمی، و باید آهسته آهسته و پیوسته پیش رفت،

مهم اینه که من الان در این مسیر هستم و از این بابت بسیار خوشحالم 🙂

و از تو و خدای مهربانم ممنونم...

.

پ‌ن :

داشتم پادکست تو رو گوش میکردم .

هنوز هم صدات برام جذابه .

و هنوز دلم میخواد ساعت ها بشینم و بهت نگاه کنم

و تو فقط حرف بزنی .

هنوز هم حسرت میخورم که جای همکارهات و دانشجوهات نیستم .

یادته قرار بود برام پادکست بخونی ؟

یادته قول دادی برام پادکست بخونی؟

اما نخوندی !!

نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴ساعت 11:49 توسط Z


آخرين مطالب
» حال خوب ...‌
» حرف های ناگفته‌
» یه سوال؟؟
» یه اعتراف کنم ؟؟
» همیشه در قلب منی ❤️
» بعد از تو ...
» تیپ شخصیتی...
» دل نوشت ۲ ...
» نمی تونممم ... نمی تونمممم ...
» برای تو ...

 Design By : Pichak