روزنه نور امید 🙂

۲ هفته است از بیماریم می گذره و هنوز کامل خوب نشدم .

هنوز قفسه سینه ام خس خس داره .

هنوز سرفه هام اذیتم میکنه ‌.

و هنوز صدام توی دماغی 😄😄

سه شنبه بعد از حدود ۱۲ روز تونستم برم باشگاه.

تا وارد شدم منشی باشگاه یه لبخند بزرگی روی صورتش نقش بست و با خوش رویی باهام حال و احوال کرد .

کارت ورود زدم و از گیت رد شدم که داخل سالن بشم ،

داشتم کفش هامو در می آوردم، که یکی از دوستان منو از دور دید و گفت به به چه عجب تشریف آوردین.

مربی منو نمی‌دید، ازش پرسید کی اومده ، تا اسمم رو گفت ، سریع بلند شد و اومد سمتم ، منم برام احترام رفتم سمتش تا دست بدم و احوال پرسی کنم ، سریع منو بغل کرد و گفت بهتری عزیزم ؟ حالت خوب شد؟

البته باید بگم که مربی و هم باشگاهی های من کلا با معرفت هستن و هروقت باشگاه نرم، پیام میدن که چرا نیومدی و جویای حالم میشن.

خلاصه یکی یکی همه اومدن و ماچ و بوسه و بغل .

به لطف حضور من تایم شروع کلاس بهم ریخت و تا من رفتم رختکن و وارد سالن شدن، مربی جان لطف کرد و منتظر ایستاد .

چندین و چند بار حین ورزش ، حتی بعد ورزش گروهی، بچه های سانس بد، همه و همه لطف داشتن و میگفتن جات خیلی خالی بود و یادت میکردیم .

اخه من توی باشگاه خیلیییی شیطونم ، و با ۷۰٪ ، ۸۰ ٪ باشگاه دوستم .

اصلا هم سن برام مطرح نیست . با خانم های سن بالا دوستم ، حتی با دخترهای ۹، ۱۰ ساله هم دوستم .

یعنی همیشه منو میشه دید در حال صحبت کردن با هر آدمی، با هر تیپ شخصیتی، با هر فکر و اعتقاد ی ، و با هر سنی !

همیشه حرف مشترک با همه دارم.

اینها که گفتم فقط یه جنبه و وجه ظاهری من از زندگیم و آدم های اطرافم بود .

برای همه انقدر جذاب نیستم ، مهربون نیستم ، و حتی انقدر دوست داشتنی نیستم .

مثلا همین دیروز در برابر یه نفر، بسیار نامهربون بودم و قلبش رو شکستم. البته برخلاف میلم بود و نمی خواستم این اتفاق بیافته ، اما شد ، اون چیزی که نباید میشد .‌ البته متاسفانه. ‌

و از این بابت واقعا معذرت میخوام.

کلا آدم ها ، به نظرم در شرایط و موقعیت های مختلف، رفتارهای متفاوتی از خودشون دارن .

حداقل من که این طوریم .

این شخصیت ناله و ضعیفم فقط توی این وب .

که البته باید بگم اگه ننویسم ، نمی تونم به زندگی عادیم برسم و فقط روی تخت میخ میشم و از جام تکون نمیخورم ‌ .

یا مثلا شخصیت شیطون و شاد و بذله گویی من فقط توی باشگاه است.

محیط کار یه شکلم، با خانواده یک شکلم و و و ....

نمیدونم درست و منطقی ماجرا اینه ، یا من غیر عادی ام .

.

پ.ن :

دفعه قبلی که مریض شدم ، باهم بودیم..

اون موقع ها هنوز داشتمت ،

بعد از من ، تو مریض شدی .

و دلیل مریض شدنت رو انداختی گردن من ،

البته اصلااا منطقی نبود حرفت چون ...

ولی دلم میخواست اینو بگی دیگه 😄😄

نوشته شده در پنجشنبه بیست و نهم آبان ۱۴۰۴ساعت 10:22 توسط Z


آخرين مطالب
» یه سوال؟؟
» یه اعتراف کنم ؟؟
» همیشه در قلب منی ❤️
» بعد از تو ...
» تیپ شخصیتی...
» دل نوشت ۲ ...
» نمی تونممم ... نمی تونمممم ...
» برای تو ...
» رهات کردم 🙂
» خودم برای خودم کافی هستم ...

 Design By : Pichak